عروسک ملوس

من عروسک ملوس مامانم هستم که 7 آبان 1387 به دنیا اومدم

عروسک ملوس

من عروسک ملوس مامانم هستم که 7 آبان 1387 به دنیا اومدم

۴

سلام... 

من الان یه مامان خیلی ناراحت هستم... چون عسل طلای من از روز جمعه مریض شده... البته اولش تب کرد... تا شب خیلی تبش رفت بالا اینقدر که بی حال شده بود و ناله می کرد... بردمش درمونگاه و دکتر گفت یه مقداری سرما خوردگی داره... اونجا یک سوم دگزامتازون رو براش تزریق کردن.. الهی مامانت بمیره.. اینقدر گریه کرد بچم... اما تبش اومد پایین... دکتر احمق براش کو آموکسی کلاو نوشت... خیلی قویه این آنتی بیوتیک.. اما بهش ندادم و باهمون استامینوفنی که از صبح بهش داده بودم تبش رو کنترل کردم... 

فرداش که بردمش پیش دکتر خودش، گفت خوب کردی بهش اون کو آموکسی کلاو رو ندادی و یک سری داروی جدید بهش داد.. مخصوصا برای بی اشتهاییش.. آخه الان 10 روزه که عسل به غیر از شیر چیز دیگه ای نمی خوره.. همچین دهنشو محکم می بنده و سرشو تکون می ده که بیا و ببین... خیلی لاغر شده.. خیلی زیاد.. شده پوست و استخون.. از خودش لاغر بود بدتر هم شده... البته الان حالش خیلی بهتره و تبش قطع شده... اما دکتر برای این که خیالمون راحت بشه و اینکه بفهمه بی اشتهاییش برای چیه براش آزمایش خون و ا.درار نوشت که باید سریع انجامش بدم... گفتم اول یکمی جون بگیره بعد ببرمش برای آزمایش خون... دلم خون شده این چند روزه... 

یکی دوتا عکس جدید آماده کردم ... البته مال قبل از مریضیشه...  

 

 

 

 این دو تا عکسو خونه مامان جونم بودم... وقتی بغل مامانیم هستم همش خوشحالم و اصلا مامان خودم رو یادم می ره... 

 

 

 مامانم می گه اینجا لونه عسله... همیشه وقتی مامانم گمم می کنه تو خونه، اولین جایی که می بینه زیر میز کامپیوتره..اونجا رو خیلی دوست دارم ... یه اتاقه اندازه خودم... این سیمها هم که خوراکمه.. برای همین مامانم از بنیاد همه رو از پریز برق کشیده...

نظرات 10 + ارسال نظر
نسیم مامان سروین سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:14 ب.ظ http://www.mysarvin.blogfa.com/

واقعا هم که عروسک ملوسی هستی عسل خانوم مخصوصا با اون چال گونه ات که من عاشقشم.

سلام مژگان جون من تازه با وبلاگ خودت آشنا شدم و همه نوشته هات رو خوندم. خوشحالم که داری مشکلات رو پشت سر می ذاری و خیلی خوشحالم که به خاطر عسل کوچولو تصمیم گرفتی که زندگیت رو حفظ کنی چون قطعا اون بیشترین آسیب رو می بینه و واقعا حیفه. امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشین و عسل کوچولو هم زودتر خوب خوب بشه . ببوسش این عروسک نازو.

مریسام سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:42 ب.ظ

آخی نازی خیلی سخته بچه مریض شه امیدوارم زودتر خوبه خوب بشه و اشتهاشم زیاد بشه

شیما چهارشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:00 ق.ظ

موش بخوردت جیگر

رها مامان آریامهر پنج‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:59 ق.ظ http://rahakhanomi.blogfa.com

بمیرم الهی، عسل من مریض شده، نبینم موش موشم تب داره. بوس بوس

ماندانا جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:48 ق.ظ

چه دختر ملوسی. امیدوارم خدا برای مامان و بابا حفظت کنه و همیشه زیر سایشون باشی.

مونا مامان رادین جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:23 ق.ظ http://hedye-nabe-khoda.blogfa.com/

الهی من بمیرم این خوشگل خانوم مریض شده بوده
با این خنده ها ی خوشگل و خوردنی دلم میخواد بغلت کنم و بچلونمت .
ایشاا... زود زود خوب میشی خاله جونم یعنی اصلا ایشاا... تا امروز که جمعس خوب خوب شدی قربونت برم

عطیه شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:16 ب.ظ http://zendegi-va-porharfi.persianblog.ir

اخی عسلک کوچولو...
ایشالله که خوب خوب میشه و دوباره تپلی میشه مامان مژی جون!
چه عکسای ناز و خوردنی انداختی...
موش بخوره این عسلک رو...

مونا مامان رادین یکشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:26 ب.ظ http://hedye-nabe-khoda.blogfa.com/

عسل خاله خوب شدی عزیزم ؟
مامان مژگان زود بیا بنویس تا دلم آب نشده

مانیا یکشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:18 ب.ظ http://melonia.blogfa.com

چه دختر نازی
زودی خوب میشه ایشالله

فاطمه سادات دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:25 ب.ظ http://mylovemybaby.blogfa.com/

الهی بگردم...نگران نباش...فقط تبش کنترل بشه زود خوب میشه...ببوسش
راستی وب فاطمه آپه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد