عروسک ملوس

من عروسک ملوس مامانم هستم که 7 آبان 1387 به دنیا اومدم

عروسک ملوس

من عروسک ملوس مامانم هستم که 7 آبان 1387 به دنیا اومدم

یک ماه دیگه مونده

امروز هفتم مهره.. این یعنی اینکه تا هفتم آبان یک ماه دیگه مونده.. 

برام باور کردنی نیست که دختر کوچولوی من همش یک ماه دیگه مونده که دوسالشم تموم بشه.. 

یعنی قراره اینقدر زود بزرگ بشی مادر؟ منی که هنوز اون لذتی رو که باید از لحظه لحظه بزرگ شدنت ببرم رو نبردم... اینکه مامان مجبوره هشت ساعت از روز رو کنارت نباشه بزرگترین علت این ندیدنها و لذت نبردنهاست...  

بعد از ظهر که از مهد میای خونه می خوابی تا حدود 6 بعداز ظهر.. پس سهم مامان چی می شه عزیز دلم؟ یعنی من همش باید چند ساعت از وجود تو .. عشق مامان..  سهم داشته باشم؟ 

یعنی از 6 بعداز ظهر تا 11 شب که می خوابی؟ می دونم مقصرم عزیزم.. می دونم همه این گناه ها گردن منه.. اینکه تو هم همش چند ساعت در روز مامان داری.. این چند ساعتم باید برای شام و نهار فردا غذا درست کنم و اینه که زیاد این چند ساعتم نمی تونم کنارت باشم.. این در حالیه که وقتی کنار اجاق گاز ایستادم .. میای با کلی غر زدن و نق زدن اعتراضت رو بهم نشونی می دی و  پاهامو سفت می گیری و هول میدی عقب که بریم بیرون از آشپزخونه وبازی کنیم... اینو بیشتر وقتی متوجه می شم که میام کنارت و باهات بازی می کنم و قهقه های مستانه وشادیت رو از اینکه دارم باهات بازی می کنم رو نشون می دی.. 

عزیزم می دونی که همه تلاشم برای بهتر زندگی کردن و رفاه تو هست .. فندق مامان. 

چقدر این چند ماهه تغییر کردی.. چقدر حرف زدنت.. تشخیص دادنت ... بازی کردن و احساساتت تغییر کرده.. چقدر پیشرفت داشتی و چقدر بزرگ شدی...    

نمی دونی چقدر عشق می کنم.. چقدر حال می کنم وقتی دستاتو باز می کنی و با صدای بلند می گی عزیزززززم و می پری تو بغلم و بوسم می کنی.. یا وقتی میگی مامان دوستت دارم و منم میگم منم دوستت دارم عزیزم... و تو ( با زبون خودت) در جوابم می گی : اگه گریه نکنم دوستم داری.. میگم آره عزیزم.. اگر گریه نکنی و همیشه بخندی بیشتر دوستت دارم.. 

این یعنی اینکه همه حرفهای منو متوجه می شی و می دونی که چه کاری بده و چه کاری خوب. 

نمی دونی بابا چه کیفی کرده بود وقتی دیروز برده بودت حموم و موقعی که داشت می شستت ، دستاتو حلقه کرده بودی دور کمرش و سرتو گذاشته بودی روی سینش... 

تو شدی عمر و زندگی ما... شدی نفس ما که اینجوری عاشق بودن و محبت کردن رو به مامان وبابات یادآوری می کنی.

هنوز نمی دونم برای تولد دوسالگی عسل چیکار کنم و چه برنامه ای بریزم...  

خدای مهربون این فرشته کوچیک ما .. این باعث آرامشمون رو به خودت می سپارم که حافظ و نگهدارش باشی و همیشه برای ما شاد و سلامت نگهش داری... ممنونم به خاطر بخشیدن عسل به من..شکرت خدایا.

نظرات 7 + ارسال نظر
مملی ست چهارشنبه 7 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:34 ق.ظ http://www.gms1.mihanblog.com


گیم موزیک ماهواره
www.gms1.mihanblog.com

فرناز پنج‌شنبه 8 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:05 ق.ظ http://hilga.blogfa.com

ای جانم چقدر عاشقشی . ولی مشکل ما خانومای کارمند همینه دیگه یکی دو ساعت بیشتر نمیتونم پیش کوچولوهامون باشیم .
ایشالا همیشه سلامت باشین

عطیه شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:21 ب.ظ http://www.zendegi-va-porharfi.persianblog.ir/

جدا انگار از دو سه ماه اول تولدشون که میگذره زمان میره رو دور تند و نمیفهمی چطور یه ساله شدن...دو ساله شدن...سه ساله...
این مشکل رو همه مادرای کارمند دارن که علیرغم میل باطنی باید اینهمه ساعت از بچه هاشون دور باشن... چه میشه کرد...جبر زمانه شت...
واااااااای که وقتی میگن دوستت دارم انگار آدم عرش خدا رو سیر میکنه...

شیلا چهارشنبه 5 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:17 ق.ظ http://godscourtyard.blogfa.com

وای نگو که درد همه مامان کارمندها همینه من اگه شرایط جور بشه شاید برم دورکاری منتظرم گروهی که پایلوت هستن برن تا نتیجه رو ببینم بعد اقدام کنم

فرهاد چهارشنبه 12 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:14 ب.ظ

سلام ژنرال ایا تو همون عسلی که من داداششم اگه اونی تورو خدا جون ملوسک برام اف بزار دلم خیلی برات تنگ شده دیگه طاقت ندارم صبر کنم
یادت نره اجی گلم پارسان چطوره خوبه از قول من سلام برسون
دلم با اونم تنگ شده
تو رو خدا یادت نره من بی صبرانه منتظر افت هستم فدات بشم خدا پشت و پناهت و دختر کوچولوت که از دائیش بی خبره اونم دائی تناش راسی ژنرال فرح بهاری کیه برام اف گذاشته ولی نمیشناسمش
اگه میشناسیش از قول من ازش تشکر کن وسلام برسون خوب دیگه مزاحمت نمیشم گلم من منتظره اف هستم منوچشم براه نذاری میدونی چند وقته ازت خبر ندارم خیلی زود برام اف بذارررررررررر
فدات دادش فرهاد

وروجک شنبه 15 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:57 ب.ظ http://www.vorojak-los64.blogfa.com

سلام وبتون خوبه ممنون میشم به منم سر بزنین.

سینا دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:52 ق.ظ http://www.ghodsschool.blogfa.com

چه جالب!
تا حالا ندیده بودم یه زن اینقدر بچه شو دوست داشته باشه.
به منم سر بزن
خداحافظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد