عروسک ملوس

من عروسک ملوس مامانم هستم که 7 آبان 1387 به دنیا اومدم

عروسک ملوس

من عروسک ملوس مامانم هستم که 7 آبان 1387 به دنیا اومدم

دختر 18 ماهه من

امروز 7 اردیبهشته و عسل خانوم 18ماهه شده... 

دخترم خیلی کارا یاد گرفته و کلی اجتماعی شده... دیگه با همه صحبت می کنه به زبون خودش و مستقل بازی می کنه... 

کلمه هایی که می گه: علاوه بر مامان و بابا... ایناست: 

دوت = توپ  و گل

بات= باطری 

آبه= آب، نوشابه، حموم، چایی خلاصه هر چیز مایع÷ 

ابو= ابرو 

چش= چشم 

پا= کفش و جوراب  و شلوار

دت= دست  

سی= شیر

دد= بیرون البته تازگیا می گه نَدَ  

صدای حیوونا

 پاپ پاپ= هاپو 

مِنو منو= میومیو  

بع بع= ببعی 

قوقو= قور قور 

 

یه گل داره از این بلندا که سیمی هستن و روشون پارچه کشیدن وشبیه گل درست کردن رو مثل این برنامه خاله شادونه می گه : جی جی = جی جی  جی جینگ 

چند روزه که گوشهاشو کشف رده و دستاشو می کنه تو گوشش و حرف می زنه بعد دستشو در میاره و دوباره از خودش اصواتی در میکنه و تفاوتش رو هم کشف کرده که دستش تو گوشش باشه چجوریه ..در اره چجوریه 

همه اعضای صورتش و بدنش رو می شناسه و هر کدوم رو که می گی با دست نشون می ده 

لباسهاش رو خوب می شناسه و میدونه هر کدوم مال کجاست... همینطور لباسهای من و باباشو می شناسه و مال من و میاد می ده دستم و مال باباش رو هم می ده به باباش... 

هر چیزی که متعلق به خودشه بر می داره و می گه عَتَ... یعنی مال عسله... 

عاشق پارک و تاب تاب عباسیه.. حتی اگر از کنار پارک با ماشین رد بشیم فوری می گه تا تا عبا.. 

یه کاغذ و خودکار دستش باشهساعتها مشغول می شه و می گه جوجو یعنی جوجو بکشم.. به کاغذ خودکار و همه چیزهایی تو این مایه ها می گه جوجو... 

وقتی موهاشو شونه می کنم یا گل سر می زنم همچین ناز می کنه و میاد جلوی باباش سرش رو کج می کنه یعنی ببین چه خوشگل شدم.. تا بهش نگه چه خوشگل شدی همونجوری جلوش می ایسته و دست می کشه به موهاش... 

همیشه کفشاش دستشه و آماده جلوی در می ایسته و میگه ددر.. هیچ موقع هم از این ددر خسته نمی شه...  لباسای بیرونشو می شناسه و اونا رو می گیره دستش و میگه دد

به پمپرزش میگه جیش... 

تا تو ماشین می شینه فوی می گه نانا...یعنی ضبط و روشن کنید برام... پنل ضبط و هر جایی می بینه می گه نانا... تو خونه هم کنترل تلویزیونو می ده دستم می گه نانا... 

اگه آهنگ شاد باشه باهاش میرقصه و بشکن می زنه اگر ملایم باشه باهاش می خونه به زبون خودش.. این کارش خیلی بامزه است

خلاصه این چیزاییه که یادم بود و نوشتم...  

برای واکسن 18 ماهگیش خیلی استرس دارم... می گن تب می کنه...

نظرات 4 + ارسال نظر
عطیه سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:19 ب.ظ http://www.zendegi-va-porharfi.persianblog.ir/

ای موش تو عسلک رو بخوره که اینقدر شیرین و عسل شدی...
من مردم واسه اون ناز کردنش وقتی موهاشو گیره میزنی...
من که این آرزو به دلم مونده! تا حالا نشده دینا رو ببریم مهمونی و یه گیره به سرش مونده باشه و موهاش پریشون و ژولی پولی نباشه! اینم از دخمل ما!

مریم سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:21 ب.ظ http://marmar.persianblog.ir

خدا حفظش کنی مامانش .. خیلی شیرین شده .. تازه شیرینتر هم میشه .. برا واکسن نترس .. تب که هست ..ولی اذیتش مال درد ژاش هست که بچه میترسه پاشو بذاره زمین .. یه کوچولو اذیت میشه ولی راحت میشی ..بوسسسسسسسسسس

شیما چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:50 ق.ظ

عروسک 18 ماهگیت مبارک

مامانشون(حدیثه) شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:16 ق.ظ http://ali--mahdi.persianblog.ir

سلام مامان عروسک و سلام عروسک ملوس ماشاالله چه بزرگ شدی دلبر خانم.دلم تنگ شده بود اومدم اینجا.راستی مژگان جون اگه میشه آدرس وبلاگ خودت رو هم بهم بده آخه قبلا داشتم ولی الان ندارمش.ببوس عسل نازت رو ازطرف من.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد