عروسک ملوس

من عروسک ملوس مامانم هستم که 7 آبان 1387 به دنیا اومدم

عروسک ملوس

من عروسک ملوس مامانم هستم که 7 آبان 1387 به دنیا اومدم

۱۳

دخترم پنجمین دندونشو چهارشنبه هفته پیش یعنی 23 دی در آورد... 

چند روزی بود بی قرار و کم غذا شده بود و میدونستم داره دندون در میاره چون آب دهانش به مقدار فراوون سرازیر شده بود... 

یک هفته است که لب به شیر نمی زنه... نمی دونم چیکارش کنم .. خیلی عجیبه برام از شیشه شیرش بدش میاد ... همچین با دست پسش می زنه که انگار بدترین چیز دنیاست.. هر کاری هم می کنم با لیوان شیر بخوره ، بی فایده است نمی خوره... 

چیکار کنم... اصلا حاضر نیست مزه کنه ببینه اینی که دارم بهش می دم چیه... شده یه دغدغه بزرگ برام..اون الان نیاز داره که شیر بخوره.. البته گاهی تو غذاهاش می ریزم و بیسکویت هم اکثرا تو شیر می ریزم می خوره... اما خب نسبت به مقدار شیری که قبلا تو روز می خورد خیلی کمه... یه مرتبه و ناگهانی از شیر زده شد... یعنی یه روز صبح از خواب بیدار شد و دیگه شیر نخورد.. البته شیر خودمو می خوره اما خب کافی نیست براش... 

اما یه اتفاق  خوبی که افتاده اینه که خیلی خوب غذا می خوره از اون روز... هیچ غذایی رو پس نمیزنه خداروشکر و از این بابت خیلی خوبه...  اما شیر ... باید بخوره... 

چند روزه که یاد گرفته جورابشو پاش کنه... یه عکس می گیرم ازش وقتی مثلا جوراب پاش کرده.. فقط کش جورابشو می ندازه دور پنجه پاش... کلی ذوق می کنه از این کار... انگار یه کاری تازه کشف کرده باشه... کفشهاشم همینجوری پاش می کنه . نصفه... 

قربونش برم الهی..اینا نشانه های بزرگ شدن دخترمه... 

کلمه جوجو رو تازه یاد گرفته... به همه حیوونا و یا بچه های کوچیک می گه جوجو... وقتی می پرسم عسل... این چیه.. میگه جوجوئه... البته با کلی ناز کردن و ذوق کردن برای اون جوجو... 

تورو خداراهکار بهم بدید برای شیر خوردنش...

12

مکالمه من و دخترم: 

- یه دختر دارم  

- ... 

- یه دختر دارم 

- قار قار 

- نه مامان..یه دختر دارم ..شاه نداره 

- سکوت می کنه و به دهن من نگاه می کنه. 

- حالا بگو.. یه دختر دارم 

- نا نا 

- ( از اینکه ندارم رو اینجوری ادا می کنه خندم می گیره ) می گم آفرین.. از خوشگلی 

- نا نا  

صورتی داره 

- قار قار 

  

اینجاست که دیگه خندم می گیره و بغلش می کنم و حسابی می چلونمش اونم تند و تند می گه: قار قار 

یه بار یادش دادیم کلاغه می گه قار قار.. دیگه همه چی رو قار قار جواب میده... 

دیروز می خواستم بله  گفتن رو یادش بدم... 

گفتم عسل... جواب نداد.. گفتم دخترم من می گم عسل تو بگو بله.... تکرار کردم عسل... جواب داد: عتل.... بازم گفتم: عسل... خندید و گفت عتل.... 

وروجک شیرین مامان... 

روز پنجشنبه بردمش آرایشگاه و برای اولین بار رسما موهاشو کوتاه کردم... چشمتون روز بد نبینه چنان گریه ای سر داد و  خودشو این ور اونور کوبوند که بیا ببین... خلاصه به هر زحمتی بود و هر کلکی بود چند دقیقه ای بین گریه هاش آرومش می کردیم و سرشو گرم می کردیم تا کار خانوم آرایشگر تموم شد... موهاش خوب شد.. خیلی بهم ریخته شده بود ...  

موهاش خیلی نرم و نازکه... چند بار باید موهاشو اینجوری بزنم.. می گن اگر قیچی بخوره بهتر می شه... 

البته تصمیم گرفتم دیگه بدم باباش ببرتش ارایشگاه مردونه... چون اونا هم خیلی دستشون تند تره هم اینکه از این همه کلیپس و این چیزا برای موهای یه جقله بچه استفاده نمی کنن... در واقع خانومه با تقسیم بندی موهای عسل و آب پاشیدن به موهاش از همون اول ترسوندش... چون قبل از اینکه اصلا دست به قیچی ببره عسل زد زیر گریه... 

این دختر شیرین ما از همون اولش بابایی بود... خیلی بیشتر شده... به محض اینکه صدای در یا صدای ماشین رو می شنوه سریع بدو بدو می ره سمت  در و اینقدر می گه بابا و می کوبه به در تا باباش در رو باز کنه ... تا چشمش می خوره به باباش می پره بغلش و بوسش می کنه... می گن دختر خودشو اینجوری تو دل باباش جا می کنه... تا ندیدم درک نکردم واقعا چی میگن.... 

 

 

این عکس مال قبل از کوتاه کردن موهاشه... می بینین با چه شیطنتی داره نگاه میکنه و با جمع کردن لبهاش جلوی خنده شو گرفته ..