عسل مامانی روز پنجشنبه 23 مهر ماه در 11 ماه و 7روزگیش بالاخره دندون در آورد... اون چی دوتا دندون پایینی با هم....
چند روز خیلی بی قرار و نق نقو شده بود اما رو حساب اینکه اینبار هم دندوناش در نمیاد و فقط لثش متورمه بیخیال شدم.. تا اینکه پنجشنبه شب توی خونه دایی جون مامانی متوجه شد که دندون عسل در اومده و بهم گفت... اینقدر خوشحال شدم.. خیلی وقت بود که منتظر در اومدن این مرواریدا بودم عزیز مامان...
بنابراین اینبار یه گزارش کامل از روند رشد عسل می ذارم که هم یاد خودم بمونه هم خودش بعدا بدونه کی چیکار کرده...
عسل خانوم که 7 آبان 1387 به دنیا اومد.. با 49 سانت قد و 3 کیلو و 100گرم وزن...
در هفت روزگیش نافش افتاد...
در سه ماهگی نسبت به گرفتن اشیا عکس العمل نشون داد و اجسام سبکی که دم دستش بود رو با دستش می گرفت...
فکر می کنم 4 ماهش بود که برگشت روی شیکمش...
در 5 و 6 ماهگی هم عقب عقب روی شیکمش لیز می خورد می رفت...
اصلا سینه خیز رو به جلو نرفت... عید 88 هم که دور و برش شلوغ بود و 6 ماهش بود رقصیدن رو یاد گرفت... که با نوای نانای نای بالا پایین می پرید و خم و راست می شد...
6 ماهش تازه تموم شده بود که اولین مسافرتش رو رفت .. مشهد...
در هفت ماهگی نشست... و چیزی حدود هفت ماه و نیم یا هشت ماهگی هم چهار دست و پا رفت...
همون موقع ها هم بود که دیگه مامان و بابا رو کامل می گفت... و اسم اشیا رو می دونست و تا بهش می گفتی برو توپتو بیار .. میرفت توپشو می آورد می داد دستت...
در 10 ماهگی راه رفت...
و الانم که در 11 ماه و نیمگی دندون درآورد...
دو سه روزه شروع کرده به حرف زدن تقریبا از صبح تا شب راه می ره و می گه " اَدَ بده من اَده بده"...مدام می گه.. ماما ماما هم که ورد زبونشه...هر چیزی هم که بخواد تا بدستش نیاره مدام میگه بده من .. بده من... و همزمان با گفتن این کلمات زبونشو تند تند از بین لباش می ده بیرون و اینجوری صدای بده بده از خودش در میاره...
خیلی شیطون شده و از حق خودش دیگه می تونه دفاع کنه... معنی بازی رو فهمیده و با همسنهاش یا دینا که یک سال از خودش بزرگتره خوب باز میکنه.. البته به غیر از مواقعی که هر دوشون یه اسباب بازی مشترک رو می خوان و سرش دعواشون می شه... عسل از دست دینا می کشه و فرار می کنه و اینبار دیناست که دنبالش می کنه از دستش می گیرتش و اینجوریه که دعوا می شه بینشون... خلاصه ماجرایی داریم...
توپش که می افته زیر میز میره کنار میز می ایسته و تا اونجا که می تونه همونجوری سرپا خم می شه که زیر میزو نگاه کنه...
طبقه عادتش از 6 ماهگی تا حالا هر جایی که اندازه خودش باشه و شکل لونه باشه می ره زیرش... حالا میخواد میز باشه یا صندلی.. مثل موش می ره زیرش می شینه... بچم از حالا به فکر یه سقفه...
دیگه الان هر چیزی که در داشته باشه رو بر می داره و خیلی خوب میتونه دوباره درش رو سرجاش بذاره.. مثلا در باطری کنترل تلویزیون رو در میاره و دوباره می بنده... یه سری مکعب داره که درشون باز می شه و دوباره چفت می شه سرجاش... خیلی هوشمندانه این کار رو انجام می ده...
این بود خلاصه ای از وضعیت عسل تا به حال...
11 روز مونده به تولدش...
اینم یه عکس با دینا جون که سوار تاب شدن... تقریبا مال 2 ماه پیشه..
وقتی مطلب رو خوندم یه حس شیرین بهم دست داد
انگار بچه خودمه
دندونهای عسل خانوم مبارک
سلام سلام به ملوسک خانوم گل!
مرواریدهای نو مبارک!
ما هم آش دندونی مخوایم یالا!
مامان من که برای دینا جای آش دندونی آش رشته پخت!
ساده تر بود به خدا!
عروسک ملوس و دوست داشتنی عیدت مبارک.
روزت مبارک خانم کوچولوی ناز و خوشگل.
مامانی روی ماهشو از طرف من ببوسید.
الهی چه ناز دختری شده این دختر . توی پست پایین یه عکس داره کپ اون عکس بچگی هاته که تو لوگوی وبلاگ خودت گذاشته بودی .
دندون دار شدنش هم مبارک !
سلام
دخمل نازی داری.
میبوسمش
چه خوب مراحل رشدش رو نوشتی ، تولد خانمی هم که رسیده ، تبریک بهت می گم خانمی
تولد عسل خوشگله مبارک باشه
سلام خوشگل خانم و سلام مامان مهربون
مژگان جون اومدم تا پیشاپیش تولد عسل طلا عروسک ملوست رو از صمیم قلب تبریک بگم روی ماهشو ببوس از طرف من
فردا هم میاییم خانمی.انشاالله جشن تولد ۱۲۰ سالگیش رو در پناه خدا و سایه بابا و مامان مژگانش جشن بگیرید.
خوشگل خاله تولدت مبارک باشه
البته فردا ظهرساعت ۱۲ ونیم قراره شما یک ساله بشید ولی ازامروز تا فردا شب ماله شماست و روز شما
مبارکت باشه عززززززززززززززززیزم
روز تولدت شد و نیستم اما کنار تو
کاشکی می شد که جونمو هدیه بدم برای تو
درسته ما نمیتونیم این روز و پیش هم باشیم
بیا بهش تو رویامون رنگ حقیقت بپاشیم
میخوام برات تو رویاهام جشن تولد بگیرم
از لحظه لحظه های جشن تو خیالم عکس بگیرم
من باشم و تو باشی و فرشته های آسمون
چراغونی جشنمون، ستاره های کهکشون
به جای شمع میخوام برات غمهات و آتیش بزنم
هر چی غم و غصه داری یک شبه آتیش بزنم
تو غمهات و فوت بکنی منم ستاره بیارم
اشک چشاتو پاک کنم نور ستاره بکارم
کهکشونو ستاره هاش دریاو موج و ماهیاش
بیابونا و برکه هاش بارون و قطره قطره هاش
با هفت تا آسمون پر از گلای یاس ومیخک
بال فرشته ها و عشق و اشتیاق و پولک
عاشق تو یه قلب بی قرار و کوچک
فقط می خوان بهت بگن :.
.
.
.
. تولدت مبارک
تولد تولد تولدت مبارک.
بوس بوس بوس بوس برای عروسک ملوس
تولد تولد تولدت مبارک
تولد تولدت مبارک
تولد تولدت مبارک
تولدت مبارک مبارک مبارک
تولدت مبارک
رو سقف این اتاقه
یه عالمه ستاره
میخوایم تولدت رو
جشن بگیریم دوباره
فشفشه های روشن
بادکنکای رنگی
همگی با هم بخونیم
آخه تو چگده گشنگی
آخه تو چگده گشنگی
چگده گشنگی ا
از همه رنگی ا
لپتو بچشم ا
بچه گشنگم ا
هوشدورودو هوشدورودو
هوشدورودو هوشدورودو
حالا حرف منو گوش کن
فوت کن فوت کن فوت کن
شمعا رو خاموش کن
فوت کن فوت کن فوت کن
شمعا رو خاموش کن
تولد تولدت مبارک
تولد تولدت مبارک
تولدت مبارک مبارک مبارک
تولدت مبارک
رو سقف این اتاقه
یه عالمه ستاره
میخوایم تولدت رو
جشن بگیریم دوباره
فشفشه های روشن
بادکنکای رنگی
همگی با هم بخونیم
آخه تو چگده گشنگی
آخه تو چگده گشنگی
چگده گشنگی ا
از همه رنگی ا
لپتو بچشم ا
بچه گشنگم ا
هوشدورودو هوشدورودو
هوشدورودو هوشدورودو
حالا حرف منو گوش کن
فوت کن فوت کن فوت کن
یک دو سه
به به چه کیک خوشمزه ای
لپتو بچشم الهی!
تولدت مبارک خوشگل خاله
120 ساله بشی انشاا...
فدات بشم الهی چه خوشگلی چه ماهی.
بازم میگم تولدت مبارک
الهی صد ساله شی
نه، صدو بیست ساله شی
نه،صدو بیست سال کمه
همیشه زنده باشی
هورااااااااااااااااااااااااااااا
عسل خوشگل مامان مژگان یکساله شد
الهی ۱۲۰ سالگیش رو جشن بگیره
مامانیش بیا برامون از تولدش بنویس دیگه
دلم آب شششششششششششششششششد آخه